یکی از فانتزیامم اینه که یه روز یه آدم معروف بشم که همه ی دنیا میشناسنش . بعدش مردم رو بزارم سر کار به همه بگم که یه بیماری دارم و دیر یا زود میمیرم. خلاصه طرفدارام از همه ی دنیا گریه و زاری و خودکشی کنن و من درحالی که تمام این صحنه ها رو از تو تلوزیون شخصیم میبینم هی به اسکول شدنشون بخندم !
تازه همشم ابتکار خودم بود !
یکی از فانتیزیای مخسوسم اینه که سالگرد ازواج مامان بابام یه خونه هزار متری به مامی جون و یه ماشین از اون گرون گرونا به دَ دی جون هدیه بدم بعدش شمع ها رو فوت کنم
.: Weblog Themes By Pichak :.